جدول جو
جدول جو

معنی ذات الرقاع - جستجوی لغت در جدول جو

ذات الرقاع
(تُرْ رِ)
استخارۀ ذات الرقاع، استخاره ای است که بر هریک از شش یا نه پاره کاغذ افعل و یا لاتفعل نویسند وبر زیر سجاده نهند و سپس نماز گزارند و بعد از نماز وادعیه و اوراد وارده یکی از آن شش یا نه رقعه را برگیرند اگر افعل باشد خوب و اگر لاتفعل باشد بد است
لغت نامه دهخدا
ذات الرقاع
(تُرْ رِ)
غزوۀ ذات الرقاع، یکی از غزوات رسول اکرم صلوات الله علیه در جبل ذات الرقاع. و این نام را به غزوه برای وقوع آن در این جبل داده اند و بعضی گویند هفت تن از صحابه را در این غزوه یک شتر برنشست بیش نبود و هر هفت تن پای برهنه داشتند و به نوبت بر آن می نشستند تا در آخر پایهای آنان بکفید و خون روان گردید ناچار رقعه ها یعنی ریته ها از جامۀ خویش برگرفته در پایها می بستند و غزوه را از آن روی ذات الرقاع نامیدند و جماعتی وجه تلقب این غزوه را گوناگونی اعلام افراشتۀ جیش گفته اند و گروهی گویند بدین مکان درختی بوده است و آن درخت را ذات الرقاع میخوانده اند. و این غزوه به سال چهارم هجرت بود به ماه جمادی الاولی رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 صص 188- 193 و 257 و 282 و طبقات ابن سعد، ص 564 و مجمع الامثال میدانی در یوم ذات الرقاع شود. و صلوه خوف را بار اوّل مسلمانان با رسول الله صلوات الله علیه بدین غزوه گزاردند. و در ترجمه طبری بلعمی آمده است: فصل: در ذکر خبر غزو ذات الرقاع: چون پیغمبرصلی الله علیه و سلم از بنی نضیر بپرداخت و هر دو ربیعبگذشت و از جمادی الاول نیمه ای برفت خبر آمد که عرب بسیار گرد آمده اند از بنی غطفان و بنی محارب و بنی ثعلبه و آهنگ مدینه خواهند کرد. پیغمبر صلی الله علیه و سلم با سپاه بیرون آمد و عثمان را بر مدینه خلیفت کرد و خود برفت و به بادیه اندر شد بر هشت روزه راه، و جانبی فرودآمد که آن را ذات الرقاع خوانند و گروهی گویندکوهی بود آنجا بحدود نجد از او چند رقعه سیاه و چندرقعه زرد و کبود و سرخ و هرچه در جهان رنگی است بر آن رقعه بینند و گروهی گویند آنجا خرمابنان بود و درختان بسیار و جمعی از عرب آنجا گرد آمدند و بنزدیک پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرودآمدند و خدای عزّ و جل اندر دلشان افکند و از بیم حرب و زحمت بازنگشتند و سه روز بودند و از یکدیگر بترسیدند پس سپاه عرب بازگشتند و حرب نکردند و از هیبت پیغمبر صلی الله علیه و سلم بهزیمت شدند و آنحضرت سه روز نماز خوف کرد و این آیه آمد: و اذا کنت فیهم فاقمت لهم الصلوه. (قرآن 102/4). و سپاه را بدو نیم کرد نیمی بفرمود که بر دشمن صف زنند و یک نیمه از پس او صف زدند و یک رکعت بکردندپس با ایشان برخاست و برکعتی دیگر آن صف که پیش دشمن بودند بیامدند و از پس پیغمبر علیه الصلوه والسلام ایستادند و تکبیر کردند و با او نماز کردند و باز بصف دشمن شدند و آن صف که با پیغمبر صلی الله علیه و سلم رکعت ثانی کرده بودند آنجا بجای نماز آمدند بی آنکه سخن گفتند و رکعتی نماز کردند و سلام دادند تا هر صفی یک رکعت نماز با پیغمبر صلی الله علیه و سلم کرده بودندو یک رکعت تنها و علماء بجماعت اندر خلاف کرده اند گروهی ایدون گویند که نماز جماعت فریضه است هر که بمزکت تواند شدن و نماز بجماعت تواند کردن و بدین آیه حجت کرده اند و گروهی گویند که فریضه نیست بجماعت، سنت است و اگر بجماعت کنند نیکوتر و مزد بیشتر و اگر بتنها کنند نیز روا باشد و نماز خوف بر همه واجب نیست واز فقها هست که گویند که با هیچ امام نشاید کردن
لغت نامه دهخدا
ذات الرقاع
(تُرْ رِ)
نام قریه ای به نخیل. (المرصع). و کوهی است و در آن کوه جای جای سرخی و سیاهی و سپیدی است یعنی رقعه ها به الوان مختلف
لغت نامه دهخدا
ذات الرقاع
کن و مکن گونه ای پشک با قرآن
تصویری از ذات الرقاع
تصویر ذات الرقاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استخاره ذات الرقاع
تصویر استخاره ذات الرقاع
نوعی استخاره که بر تکه ای از کاغذ کلمه افعل و بر تکۀ دیگر کلمه لاتفعل می نویسند و آن ها را زیر سجاده می گذارند پس از خواندن نماز چشم ها را بر هم می گذارند و یکی از آن دو را برمی دارند و هرچه از امر یا نهی به دست آید به آن عمل می کنند
فرهنگ فارسی عمید
نوعی استخاره که بر چند تکه کاغذ کلمۀ افعل (بکن) و بر چند تکۀ دیگر کلمۀ لاتفعل (نکن) می نویسند و آن ها را تا میکنند و در زیر جانماز میگذارند و پس از خواندن نماز یکی از آن ها را برمیدارند اگر افعل آمد خوب است و اگر لاتفعل بود بد است، برای مثال من و لباس تجرد که خرقه پوشی من / به استخارۀ ذات الرقاع خوب آمد (تاثیر - لغتنامه - ذات الرقاع)
فرهنگ فارسی عمید
(قُ عَ / عِ یِ تُرْ رِ)
استخارۀ ذات الرقاع. (آنندراج) :
چشم و رویش بوسه داد اندر وداع
اذن هم چون قرعۀ ذات الرقاع.
نعمت عالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ عِ)
داهیه. جنگ. حرب
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
موضعی است بدانسوی جحفه. کثیر گوید:
الی ابن ابی العاصی بدوت ارقلت (؟)
و بالسفح من ذات الربا فوق مطعن.
(از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
صفت آسمان: و السماء ذات الرجع. (قرآن 11/86). لانها ترجع الغیب و ارزاق العباد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُذْ ذِ)
نام جایگاهی بر طریق تبوک و بدانجا یکی از مساجد رسول صلوات الله علیه باشد یعنی حضرت او بدانجا نماز گزارده است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
پشته و زمین فرازی سرخ فام ببلاد نصر. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رُ)
نام هضبه ای سرخ ببلاد بنی نصر
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ)
نام اسپی بنی ضبه را
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ)
موضعی نزدیک تباله
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ آ)
نام روضه ای است:
ترتعی السفح فالکثیب فذاقا-
ر فروض القطا فذات الرئال.
اعشی
لغت نامه دهخدا
(تُرْ ر ی)
نام باغی باشد معروف. و ریال جمع رأل به معنی چوزۀ شترمرغ است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُسْ سِ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شُ)
یکی از آلات رصد است: و آلات رصد از کراسی و ذات الحلق و اسطرلابهای تام و نصفی و ذات الشعاع که موجود بود برگرفتم. (از نسخه ای از جهانگشای جوینی). ذات المطرقین
لغت نامه دهخدا
(تُنْ نُ)
بیماری التهاب نخاع
لغت نامه دهخدا
(ذَ تُرْ رِ)
آبگیرهاست به نجد بنو ابی بکر بن کلاب را. (نصر، بنقل یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذات الشعاع
تصویر ذات الشعاع
پرتو نما از ابزارهای اختر ماری یکی از آلات رصد قدما است: (وآلات رصد از کراسی و ذات الحلق و اسطرلابهای تام و نصفی و ذات الشعاع که موجود بود برگرفتم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات النخاع
تصویر ذات النخاع
بیماری مغز تیره بیماری التهاب نخاع
فرهنگ لغت هوشیار